توضیحات
توضیحات Didn’t See That Coming
جدیدترین اثر ریچل هالیس، نویسنده کتابهای پرفروش نیویورک تایمز همچون «خودت باش دختر» و «شرمنده نباش دختر» است. او در این اثر نیز به مانند گذشته با لحن صمیمی و صادقانهای که دارد به سراغ موضوع جدیدی رفته و بیان میکند که چطور میشود در لحظههای دشوار زندگی راهی برای رشد، یادگیری درسهای جدید و تجربه اتفاقهای تازه پیدا کرد.
خیانت، ضرر و زیان، ترس و غم از دست رفتن افراد نزدیک و عزیز، بیکار شدن و…، همه و همه از لحظه های دشوار زندگی هستند.
در سختترین لحظههای زندگی، امیدوار بودن به هر گونه تغییر مثبت، رخ دادن اتفاقات خوب و آیندهای روشن تقریبا غیر ممکن میشود.
اما آنچه اهمیت دارد نحوه مواجهه هر فرد با سختیهای زندگی است.
هیچ آدمی در چنین موقعیتی به برنامهریزی برای آینده علاقه چندانی ندارد اما خود اوست که باید انتخاب کند در غم و اندوه زندگی غرق شود و زندگیاش را با نا امیدی بگذراند یا اینکه به هر اتفاق ناخوشایند و سختی به عنوان راهی برای درس گرفتن و رسیدن به کمال نگاه کند و بحران را پشت سر بگذارد.
با بهرهگیری از اتفاقات الهامبخش و انگیزه دهنده میشود اطمینان پیدا کرد که میتوان از سختیها و تاریکیهای زندگی گذر کرد و کاملتر و زیباتر از قبل شد.
ریچل هالیس در مقدمه کتاب داره فاجعه میآد! بیان میکند:
من تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم، زیرا بارها و بارها از بحران و غم، جان سالم به در بردهام و اعتقاد داشتم که این داستان میتواند چیزی برای به اشتراک گذاشتن داشته باشد که بتواند به دیگران کمک کند تا از طریق آن از بحرانها و غمهای خود عبور کنند.
اینک با شما از غمهایم عبور خواهم کرد. این بدان معنی است که کتاب دختر، خودت را جمع و جور کن (Didn’t See That Coming: Putting Life Back Together When Your World Falls Apart) دارای دوگانگی منحصربهفردی از خلقت در خارج و داخل است.
به عنوان کسی که طبق یک نقشه زندگی میکند و زندگی خود را در دو دهه آینده با جزئیات تصور کرده است، میتوانم صادقانه به شما بگویم که من هرگز برای این زندگی و بازی آن برنامهریزی نکرده بودم.
دانستن اینکه من این واقعیت را ندیدهام یا برای آن برنامهریزی نکردهام، احساس احمق بودن به من دست میدهد. کمی صداقت بیشتر اضافه خواهم کرد.
من فکر نمیکردم ناچار به نوشتن این کتاب، به این شکل شوم و این باور که زندگی مشترک من به پایان خواهد رسید را از خود دور میکردم. فکر نمیکردم که آماده باشم اصلاً مطمئن نبودم که آماده باشم.
آیا میتوانم همزمان هم تدریس کنم و هم یاد بگیرم؟ احساس میکنم که این درس و این کار، سختترین کاری است که تاکنون انجام دادهام.
زمانی که این کلمات را مینویسم، حتی با دانستن اینکه این کتاب میتواند برای دیگران مفید باشد، بازهم میدانم که نگه داشتن این کتاب به شکل اصلی آن، بدون تصدیق و به یاد آوردن ویرانی تازهای که در زندگی من به وجود آمده، غیرممکن است.
پیش از این قصد داشتهام که هرگز قسمتهای سخت زندگیام را با شما قسمت نکنم و درعوض فقط آنچه برای من مثمر بوده است را به اشتراک بگذارم. اما حالا به اینجا رسیدهام.
جایی که همه چیز سرد و شکننده احساس میشود. همه چیز غیرواقعی و نامطمئن به نظر میرسد. جایی که میتوانم بهوضوح حس فقدان را در تمام موارد مهم زندگیام ببینم و حمل این بار برایم بسیار سنگین است.
جملات برگزیده کتاب داره فاجعه میآد! دختر، خودت را جمع و جور کن:
– اگر شما را کوبیدند، اگر شما را به زمین زدند، بلند شوید. هر زمان، از هویتی که کسب کردهاید، با غرور دفاع کنید.
– تکامل ناخوشایند است، اما بدین معنی نیست که بد است. سعی کنید آن را بهعنوان یک حرکت مثبت و رو به جلو در زندگی خود مشاهده کنید.
– مراقب باشید که احساس گناه شما، وسیلهای برای انتقام دیگران نشود.
– تا زمانی که به ایدهها، تجربیات، چالشها، استعدادها و مهارتهای جدید خود اضافه کنید، همیشه قادر خواهید بود که فکر خود را درمورد آنچه میبینید تغییر دهید.
– وقتی به هدف کوچکی دست پیدا میکنید، باور خواهید کرد که توانایی آن را دارید که چشماندازی که از آینده برای خود ساختهاید را به دست آورید.
– زندگیای که دارید، هدیه بسیار گرانبهایی است که اکثر مردم آن را نادیده میگیرند؛ آن را دستکم نگیرید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.